- درست شدن
- آماده و مهیا شدن
معنی درست شدن - جستجوی لغت در جدول جو
- درست شدن
- ساخته شدن، آماده شدن
اصلاح شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
همدل و مهربان شدن
Befriend
подружиться
sich anfreunden
подружитися
zaprzyjaźnić się
fazer amizade
fare amicizia
hacer amigo
se lier d'amitié
vriendschap sluiten
berteman
दोस्ती करना
להתיידד
친구가 되다
arkadaş olmak
kuwa rafiki
เป็นเพื่อน
বন্ধু হওয়া
دوست بننا
معلق شدن، آویخته شدن
مرمت کردن، ساختن
بدل کسی برات شدن، بدل وی خطور کردن الهام شدن: بدلم برات شده بود که آن شب واقعه خطرناکی روی میدهد
راه رفتن بسیار گردش و حرکت اشخاص بیکار ول گشتن همه جا را گشتن: همه خیابانها را پرسه زدیم، رفتن مریدی بدستور پیر در بازارها و کویها بگدایی با خواندن اشعار چون گدایان برای کشتن و از بین بردن کبر و عجب
تباه شدن عقل بر اثر پیری
ساختن، آماده کردن، تربیت دادن
مخلوط شدن، آمیخته شدن، آشفته شدن
کنایه از افسرده شدن
کنایه از افسرده شدن
راست گردیدن، راست گشتن
برپاخاستن، ایستادن، برخاستن، مقابل کج شدن و خم شدن، از کجی درآمدن
حقیقت پیدا کردن، به حقیقت پیوستن، مطابق درآمدن، درست درآمدن
مرتب شدن، سازگار شدن، درست شدن، رو به راه شدن
برپاخاستن، ایستادن، برخاستن، مقابل کج شدن و خم شدن، از کجی درآمدن
حقیقت پیدا کردن، به حقیقت پیوستن، مطابق درآمدن، درست درآمدن
مرتب شدن، سازگار شدن، درست شدن، رو به راه شدن
بی حس شدن عضوی، باطل شدن حس لمس شده اندامی زنده خواه به علاج و خواه به خودی خود خواب رفتن، کرخ شدن، ضعیف شدن حس
اصلاح شدن بنا و غیره تعمیر شدن